همه چی از همه جا

همه چی از همه جا

همه چی از همه جا

همه چی از همه جا

هر کو نظری...




هر کو نظری دارد با یار کمان ابرو

باید که سپر باشد پیش همه پیکان ها


سعدی



از شمس می نویسی...

از شمس می نویسی و با ماه می پری

در مشت سیب سرخی و بر پشت خنجری

موی طلایی تو کجا روی من کجا ،

هندوی سبزه را چه به بازار زرگری ؟

من در کدام پرده فراخوانده می شوم

خود پرده می کشانی و خود پرده می دری

تا راه می زنم که ببینم ، مخالفی

تا آه می کشم که بگویم ، مکدری

تو ، لذت مکاشفه در باغ های مست 

من قفل زنگ خورده جا مانده بر دری

هم در غزل غزال تو را جُست رودکی 

هم در قصیده قصد تو را داشت انوری

کابوس رد پای تو را خواب دیده ام

از هرچه بگذریم ... مبادا که بگذری !


احسان افشاری


دکتر سلام...


' دکتر سلام .. روح و تَنم دَرد می کُند..!
چِشمَم ، دِلَم ، لَبم، بَدنَم دَرد می کُند !
ذوق سُرودَنَم...، کلماتِ  نِوشتَنَم...،،
دکتر ! تمام خویشتَنم دَرد می کُند ...!
احساسِ شاعرانگی ام تیر می کشد !
حال و هوای پَر زَدنَم دَرد می کُند ...!
دکتر ! نگفته های زیادی است دَر دلم ...
لب وا که می کنم سُخَنَم دَرد می کُند !
می خواستم که لال بمانم  تمامِ  عُمر...،،
دیدم سُکوت هم دَر دَهنَم دَرد می کُند ...!