همه چی از همه جا

همه چی از همه جا

همه چی از همه جا

همه چی از همه جا

از شمس می نویسی...

از شمس می نویسی و با ماه می پری

در مشت سیب سرخی و بر پشت خنجری

موی طلایی تو کجا روی من کجا ،

هندوی سبزه را چه به بازار زرگری ؟

من در کدام پرده فراخوانده می شوم

خود پرده می کشانی و خود پرده می دری

تا راه می زنم که ببینم ، مخالفی

تا آه می کشم که بگویم ، مکدری

تو ، لذت مکاشفه در باغ های مست 

من قفل زنگ خورده جا مانده بر دری

هم در غزل غزال تو را جُست رودکی 

هم در قصیده قصد تو را داشت انوری

کابوس رد پای تو را خواب دیده ام

از هرچه بگذریم ... مبادا که بگذری !


احسان افشاری


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد